به نظرت تقصیر من چیه؟!!
من چی کار باید بکنم ؟!!
فراموش کنم؟!!
چی رو ؟! کی رو ؟! چطور؟! چرا؟!
گاهی میگم ای کاش الان یکسال پیش ، نه 10 سال پیش یا حتی 15 سال پیش بود ...
کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم ....کاش هیچ وقت هیچ چیز رو نمی فهمیدم.....گاهی نفهمیدن خیلی خوبه....
اما موقعی عذاب آور میشه که می دونی و می فهمی ، اما مجبوری خودت رو بزنی به نفهمی و دلت می خواد که ندونی و نفهمی ....
اما یهو تو همون فکر و خیال های نفهمی خودت می بینی تمام اون چیزایی که از رو بی توجهی و نخواستن اینکه بفهمی ، برا خودت ساختی همه بر باد رفته و تو موندی و یه اعصاب خورد و داغون که تعادل روانیت رو نمی تونی حفظ کنی ، بیچاره پدر و مادر که تو این
موقعیت با هر سوالی یا هر نگرانی ای فقط تنها چیزی که می شنوند داد و فریادت هست .....که اگه از اولش قبول می کردی اون
چیزی رو که فهمیدی بودی شاید الان وضعیتت به مراتب بهتر بود...
برای همین دنیای بچگی رو خیلی دوست دارم چون واقعا خیلی چیزا رو نمی فهمی ....برا همین اصلا برات مهم نیست ....
اصلا برات مهم نیست که یکی بیاد.. یا یکی بره .... اصلا برات مهم نیست یکی تا صبح ناز و نوازشت کنه و بهت بگه عزیزم ...
دوست دارم ...یا اینکه یکی دیگه تا صبح بهت فحش بده و حتی کتکت بزنه ...چون وقتی صبح میشه با اولین لبخند جفتشون همه
چیز رو رفاموش میکنی و بیشترین خرجش شاید یه شکلات 50 تومنی باشه.....
ولی حالا من چی کار کنم ...منی که بزرگ شدم و دوست ندارم بعضی چیزا رو بفهمم....من چی کار کنم ....خواستم مثل بچه ها بشم
اما نشد ....فقط من موندم و یه عالمه خاطره ...من موندمو تنهایی ها....
*دلتنگی*
دلم تنگ است
دغده های دیروز و رعشه های دلتنگی
در تمامت بی حوصله من ، خمیازه می کشد
دیگر کسی ، شانه به شانه گریه هایم
قرینه دلتنگی مرا ، معنا نمی کند
هی راه به راه ، با تولد خنده هایش
مرده بی جان مرا ، جامه رجعت نمی پوشاند
با سکوتم ، اندوه بی دلیل و مدامم ،مدارا نمی کند
از نجابت سرخ چشمانم ، نمی فهمد
نیم شب در خلوت
بغض های بلوری ام ، با تلنگری
گلوری خاطره ها را تکه تکه نمی کند
یقینا تو که تنها پناه گریه های منی
خیال کهنه مرا از سر به در کرده ای
هیچ راهی نیست دوباره مهربان شوی؟!
(شقایق فروغی راد)
حالا که فکر میکنم ، می بینم تو خیلی بزرگ بودی و من بسیار کوچک...من لایق اینهم بزرگی نبودم....
ولی خواستم خودم رو بکشونم اون بالا بالاها ...اون جایی که تو بر تخت سلطنتت تکیه زدی ....خواستم من هم بزرگ شوم به وسعت تو ...اما این هم نشد...چون تو نخواستی....
اگر نبخشمت چه کنم؟!! که بی تو
زندگیه من پر از گناه است
من می بخشمت شاید که تو
گناهان مرا پاک کنی
ای پاک ترین عشق روزگار
ای تنها مرا یار....
رفتنت بی شک
کفاره گناهان من بوده
باشد که من نیز پاک شوم.
ببخشید این روزا خیلی داغونم ....ولی بهتره تا یادم نرفته روز پدر و میلاد حضرت علی رو به همه مخصوصا به
همه پدرا و پدر خودم که خیلی این روزا اذیتش کردم تبریک بگم ...البته امیدوارم منو ببخشه و درکم کنه و بدونه که دست خودم نیست.